داستان انتقام قسمت اول:جنگ با ورجیل
نکته:در این داستان ورجیل و دانته رابطه خوبی دارن
در یکی از مکان ها مردی که کلید یک خونه ای که هزاران زامبی و هیولا و غول اونجا وجود داره و کلید اون خونه دست ورجیل هست و اون مرد می دونست که دست ورجیل است اما ورجیل رو پیدا نمی کرد در یک روز این مرد ورجیل رو پیدا میکنه و یه لگد به ورجیل میزنه و تفنگش رو در میاره
مرد:کلیدو بده زود تا نکشتمت!!
ورجیل پا میشه
ورجیل:تو کی هستی؟که من باید کلیدو بهت بدم؟
مرد:من کوینم حرف نباشه کلیدو بده!!!
ورجیل خشمگین میشه و شمشیر رو درمیاره
کوین هم شمشیرشو در میاره
کوین شمشیرشو میزنه به پای ورجیل
ورجیل می افته کوین تفنگشو در میاره و 3 بار به سر ورجیل شلیک میکنه
ورجیل بی هوش میشه
و وقتی بهوش میاد چند ثانیه همه چیرو تار می بینه و پس از چند ثانیه خوب میبینه که کوین جلوشه میخواد پاشه که شمشیرو رو پاش میبینه
ورجیل:هنوز این شمشیرو از پام در نیاوردی؟
کوین:کلید
ورجیل:عمرا
کوین:کلید!
ورجیل:اصلا و ابدا
کوین:کلید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ورجیل:مثل اینکه کری!
کوین:ببین پرو نشو
کوین:شمشیرو از پای ورجیل در میاره
ورجیل پا میشه و با شمشیر میزنه به دل کوین و یه مشت بهش میزنه
ورجیل شمشیرو از دل کوین در میاره و یک ضربه به صورت کوین می زنه صورت کوین زخمی میشه کوین میاد ضربه ای محکم با لگد به ورجیل بزنه که ورجیل جاخالی میده با شمشیر می زنه به دل کوین شمشیر از دست کوین می افته ورجیل شمشیر کوین برمیداره و میزنه به دل کوین لگدی محکم میزنه که می افته رو زمین و تفنگم ازدست کوین در میره ورجیل باس سرعت تفنگو می گیره و چند بار شلیک می کنه و کوین بی هوش میشه
ورجیل اونجارو ترک می کنه

یکم ادبیاتش رو بیشتر کن عزیزم. تا این جا که خوب بوده