\"جنگ، تغییر کرده. دیگر در مورد ملت ها، ایدئولوژیها یا قومیتها نیست. مجموعهای بی پایان از نبردهاست که درونش مزدورها و ماشینها با هم میجنگند. جنگ، این سوخت زندگی، کاملا مکانیزه شده. جنگ، تغییر کرده، سربازان برچسب زده شده، اسلحهای برچسب زده شده را حمل میکنند و از ابزار بر چسب زده شده استفاده میکنند. نانوماشینهای داخل بدن سربازان قابلیتها و تواناییهای آنها را پیشرفت میدهند و دقیق تر میکنند. کنترل ژنتیکی، کنترل اطلاعات، کنترل احساسات، کنترل میدان نبرد. تمامی چیزها ذخیره شدهاند و تحت کنترل قرار دارند. جنگ تغییر کرده. دوران بازداری به دوران کنترل تبدیل شده و تمامی این جرمها و جنایات به نام جلوگیری از فاجعههای سلاح کشتار جمعیاند و کسی که میدان نبرد را کنترل میکند، تاریخ را کنترل میکند. جنگ، تغییر کرده و وقتی میدان نبرد کاملا تحت کنترل باشد، جنگ... به روزمره مردم تبدیل میشود.\" - سالید اسنیک سال 2014
سال 2014؛ جهان در هرج و مرج و بی نظمی است و \"اقتصاد جنگی\" جهان را به داخل یک نبرد بی پایان فرو برده و سوخت این جنگ PMC ها (ارتش های خصوصی) هستند که با یکدیگر کل قدرت نظامی ارتش آمریکا را به چالش میکشند. 5 شرکت اصلی عبارتند از:
Praying Mantis: پایگاه آنها در انگلستان واقع شده و به جنگ با نیروهای مردمی خاورمیانه می پردازند.
Pieuvre Armement: پایگاه آنها در فرانسه قرار دارد، مردم جنوب آمریکا را به جنگ با یکدیگر تشویق میکنند.
Raven Sword: در آمریکا پایگاه درست کرده اند و در جنگ با ارتش Paradise Lost Army در اروپای شرقی است.
WereWolf: همانند RS در آمریکا قرار دارند، در جزیره Shadow Moses نیروهای بدون سرنشین نصب کردهاند.
و در راس آنها Outer Heaven: پایگاه آنها Outer Haven، یک کشتی که نوع تکامل یافته Metal Gear Arsenal است، میباشد. بزرگ ترین شرکت PMC است و توسط Liquid Ocelot کنترل میشود.
حالا اسنیک به پیری زودرس مبتلا شده و لقب Old Snake را یدک میکشد. لیکوئید هم فرصت را غنیمت دیده و با قدرت PMC هایش و ضعف اسنیک، سعی دارد به نقشههایش جامه عمل بپوشاند، اما این نقشهها چه هستند؟
ACT 1 - Liquid Sun
\"جنگ تغییر کرده\". اولین جملهای که در بازی از دهان اسنیک میشنویم همین است و واقعا هم بیجا صحبت نمیکند. نیروهای مردمی خاورمیانه (Middle-East Militia) در حال جنگیدن با ارتش Praying Mantis اند، ولی به سختی میتوان آنرا جنگ نامید. یک نبرد کاملا یک طرفه به سود PMC ها. اسنیک که خود را به عنوان یکی از Militia ها جازده است، شاهد قتل عام آنها بدست PMC ها بود. تمامی PMCها از تکنولوژیهای بسیار پیشرفتهای که Militia ها در خواب هم از آنان ندیدهاند استفاده میکنند و نیروهای مردمی هیچ شانسی در برابر آنان ندارند. اسنیک هم که هیچ علاقهای به پا در میانی ندارد، راه خود را گرفته و سعی در بیرون آمدن از مخمصه را دارد که صدای عجیبی بلند میشود که به هیچ صدای انسانی شباهت ندارد! این صدا به تن تمام Militia ها رعشه میاندازد و حتی بعضیها را وادار به فرار میکند تا اینکه صاحب صدا با له شدن یکی از Militia ها و پاشیدن خونش به اطراف مشخص میشود! یک Gekko! تانک های دوپای کوه پیکری که مجهز به مرگبار ترین سلاحها هستند (حتی اگر سلاحی نداشته باشند پاهای قدرتمندشان توانایی نابود کردن یک زره پوش را نیز خواهند داشت!) و بدنه آنها با فولاد پوشیده شده! اسنیک بسرعت به داخل ساختمانی وارد میشود تا بتواند از مهلکه زنده بیرون بیاید، ولی یک Gekko با چابکی لباس اسنیک را گرفته و تلاش می کند اسنیک را به دیوار بکوبد.
ولی اسنیک بسرعت جاخالی داده و Gekko فقط موفق به گرفتن لباس Militia او میشود. حال، ظاهر جدید اسنیک نمایان میشود، اسنیکی که دیگر سالید اسنیک نیست، اسنیکی پیر و در هم شکسته از تمام رنجهایی که کشیده و سختیهایی که بر او وارد شده. مردی که حالا او را Old Snake صدا میزنند.
اسنیک در حالی که یک Gekko دیگر وارد معرکه شده، وارد طبقه بالایی ساختمان میشود. به نظر میرسد که راه فراری وجود ندارد اما اسنیک یکی از ترفندهای جدیدش را رو میکند: OctoCamo. یک لباس مخصوص استتار که مانند آفتاب پرست به رنگ محیط در آمده و شخص را به خوبی پنهان میکند (تکنولوژی این لباس اسنیک از DARPA گرفته شده است). پس از مدتی جست جوی گکوها، آنها به نتیجه نمیرسند و منطقه را به مقصد بعدیشان ترک میکنند.
3 روز قبل - قبرستان
اسنیک به قبر پدرش Big Boss سلام نظامی میدهد.
در همان حال،تنها دوست واقعی و قدیمی اسنیک، اتاکان (Otacon) به او نزدیک میشود و میگوید : \"جواب آزمایشها رسید\".
_خب ؟
_ بی نتیجه.هیچ دکتری تا الان نتونسته دلیل پیری زودرست رو پیدا کنه. اونا فکر میکنن که در نهایت 9 ماه دیگه زندهای.
_ حدس میزدم!
_ نگران نباش! ما میتونیم یه دکتر دیگه پیدا کنیم که...
_ اتاکان، همه اینها بی فایدس. اوضاع رشد من به طور مرتب سریعتر میشه. دیگه هیچ شانسی برای درمانم نمونده!
_ در هرحال، یک دوست قدیمی میخواد توروببینه.
اسنیک،خرامان خرامان به سمت هلیکوپتری که اتاکان با آن آمده بود نزدیک میشه اما فقط دیدن یک چهره میتوانست او را سر ذوق بیاورد. کلنل روی کمپبل (Roy Campbell). اسنیک با خوشحالی به کمپبل میگوید:
اسنیک: کلنل! خیلی وقت بود شما رو توی کت وشلوار ندیده بودم!
کمپبل: درسته. من کار کردن توی CIA رو ترک کردم. حالا به عنوان یک عضو UN فعالیت میکنم.
اتاکان هم وارد هلیکوپتر میشود اما جدیت حرفهایش فضا را عوض میکند. بعد از وقایع Big Shell) MGS2) لیکوئید به طور مرموزی بین PMC هایش ناپدید شد. حالا بعد از 5 سال، اولین فعالیتهایش را دارد انجام میدهد.
کمپبل: اونو تو خاورمیانه رویت کردیم. حالا وظیفه توئه که به عنوان مامور UN اونو پیدا کنی و بکشی!
زمان حال
اتاکان به اسنیک: تعدادی از مامورهای CIA ما توی منطقه شمال تو حضور دارند. اونا میتونند تورو به موقعیت دقیق لیکوئید هدایت کنند. پیداشون کن و تا محل لیکوئید را بفهمی!
پس از مدتی درگیری اسنیک با PMC ها، اسنیک با یک تاجر اسلحه و میمونش آشنا میشود. این شخص، خودرا دربین 893 (Drebin 893) و میمونش را Little Gray معرفی میکند و به عنوان هدیه معرفی، یک M4 به اسنیک هدیه میدهد. ولی اسلحه در دستان اسنیک کار نمیکند. \"دربین\" کار نکردن اسلحه را قدیمی بودن نانوماشینهای اسنیک دانسته و یک سرنگ حاوی تعدادی نانوماشین را به اسنیک تزریق میکند و طبق انتظار اسلحه شلیک میکند. اسنیک دربین را ترک میکند. بعد از عبور از میدان نبرد و زد و خوردی کوتاه بین اسنیک و ارتش خصوصی Praying Mantis (به اختصار،PM) او به ساختمان قرار میرسد. در آنجا، گروه FOX (یکی از بخشهای فوق محرمانه CIA) او را محاصره میکنند، اما یکی از آنان بالاخره او را میشناسد. همان کسی که شاید اگر اسنیک به او فرصت میداد، میتوانست تنها یار عاطفی اسنیک و معشوقه اش باشد. مریل سیلوربرگ (Meryl Silverburgh ) با ناراحتی به صورت اسنیک اشاره میکند و میگوید: \"چه بلایی به سرت آمده؟\"
اسنیک: پیری زودرس. حتی دلیلش هم مشخص نیست.
مریل آهی میکشد و میگوید: تو باید مامور UN باشی.
_ و تو هم خبرچین UN.
_ خب بذار تیم رو بهت معرفی کنم.Rat Patrol Team 01 . آخرین گروه FOXHOUND. بقیه گروه ها نابود شدند.
اِد (Ed)، تک تیر انداز گروه ما و همچنین در نبود من، فرمانده گروهه.
جاناتان (Jonathan)، تیربارچی گروه ماست. آدمیه که هرجا، حتی وسط میدون نبرد هم خوابش میبره، ولی یه نصیحت از من، هیچ وقت از پشت بهش نزدیک نشو!
و آخرین نفر گروه ما، جانی، ما بهش آکیبا (Akiba) هم میگیم. ( نویسنده: جانی رو به خاطر اینکه زیاد به منطقه Akihabara در ژاپن میرفته،به اختصار آکیبا صدا میزدند. )
_ کمپبل منو فرستاده.
_ چی؟ پدرم تورو فرستاده؟
_ پس حالا خودتم میدونی که...
_ آره اون با یه دختر تو سن من ازدواج کرده! اون چطور تونسته همچین کاری رو بکنه؟!
_ مریل روی ماموریت تمرکز کن.
_ باشه. راست میگی.
همه ما از سیستم SOP استفاده میکنیم. سیستم فوق پیشرفتهای از نانوماشینها که کم کم تمام جهان از اون استفاده خواهد کرد.
_ SOP،Sons Of the Patriots (پسران میهن پرستان)؟
_ درسته ! این سیستم به ما اجازه میده که تمام دردها، چه روحی و چه جسمانی مثل از دست دادن دوستان یا تیر خوردن، رو دفع کنیم. حتی میتونیم با استفاده از نانو ماشین هامون، چیزهایی رو که دیدیم رو بین همدیگه منتقل کنیم. وقتی یک سرباز دشمن توسط یکی از ماها رویت بشه، تماممون از محل اون باخبر میشیم و دیگه نیازی به ارتباط بیسیم نیست!
_ این سیستم چه ربطی به میهن پرستان (Patriots) داره؟ اصلا تو میدونی اونا واقعا چی هستن؟
_ داری در مورد La-Li-Lu-Le-Lo صحبت میکنی؟ ( La-Li-Lu-Le-Lo: اسم رمز \"میهن پرستان. کسانی نانوماشینهای SOP رو دارن نمیتونند نام \"Patriots\" رو تلفظ کنن به جاش از La-Li-Lu-Le-Lo استفاده میکنند.حتی قادر به گفتن اطلاعات محرمانه آنها هم نیستند.)
_ آه... مهم نیست.
در همین حال چراغ خطر سنسورهای اد چشمک میزنند و از نزدیک شدن دشمن خبر میدهند.
اد : مریل! یه گروهان از دشمن ها در حال نزدیک شدند.
مریل : اونا کی اند؟
اد: Frogs. ارتش شخصی لیکوئید. تمامی اعضای این ارتش زنند ولی اجزای بدنشون با اجزای سایبرگی تقویت شده.
مریل با عصبانیت به آکیبا نگاه میکند و فریاد میزند: آکیبا!
آکیبا هم با خجالت میگوید: فکر میکنم انعکاس نور از لنز دوربین من اونا رو به اینجا کشونده باشه.
_ بعدا در این باره صحبت میکنیم. اگر از این مهلکه سالم بیرون بیایم!
اسنیک و Rat Patrol به سختی از طبقه بالای ساختمان به پارکینگ برمیگردند. گروه Rat قابلیت های ویژه SOP را به نمایش میگذارد و حمله دشمنان را دفع میکند. سپس، مریل به اسنیک موقعیت لیکوئید را میدهد و از اسنیک جدا میشود و گروه را هم با خود میبرد. اسنیک با گروه نیروی مردمی مواجه میشود که با یک لودر در حال پیشروی و حمله به یک پایگاه PMC هستند که ناگهان مورد حمله قرار میگیرند. نه توسط نیروهای عادی PMC، بلکه توسط 4 موجود مکانیکی بسیار پیشرفته. یکی از آنها که لودر را در جای خود نگه میدارد، شبیه به یک گرگ بزرگ رباتیک است. دیگری بالهای مکانیکی دارد که به او قابلیت پرواز میدهد. دیگری علاوه بر دستهایش چند بازوی مکانیکی هم دارد. اما آنی که رئیسشان به نظر میرسد، قابلیت کنترل ذهن افراد را دارد. قدرت های سه نفر قبلی را میتوان با علم فراهم کرد، ولی توانایی آخری به هیچ عنوان برای اسنیک قابل باور نیست. آخرین فردی که اسنیک با این نوع قدرت دیده بود، سایکو مانتیس (Psycho Mantis) بود که بدست اسنیک کشته شده بود.
این چهار تن بعد از اینکه تمامی سربازها را کشتند، محل را ترک میکنند. اسنیک هم آرام از مخفیگاهش بیرون میاید و به سمت پایگاه لیکوئید حرکت میکند و در آنجا بعد از پنج سال هماوردش را میبیند. Liquid Ocelot بعد از قطع شدن دست Revolver Ocelot طی Shadow Moses Incident توسط Gray Fox، آسلات دست لیکوئید را به خودش پیوند زد، اما ژن های لیکوئید بر ژنهای او غلبه کردند و کنترل ذهن اورا تحت سیطره خود در آوردند.
حالا هم شاید بدنش آسلات باشد، ولی ذهن او لیکوئید است. اسنیک در آنجا Rat Patrol را هم میبیند که برای آوردن صلح به خاور میانه به آنجا آمدهاند. اسنیک برای کشتن لیکوئید به او نزدیک میشود ولی آسلات در بیسیم به کسی دستور فعال کردن چیزی را میدهد. ناگهان تمام افراد در آنجا، از جمله خود PMC ها، مورد حملات ذهنی قرار میگیرند. اسنیک به سختی راه خود را از بین سربازانی که دیوانه شده و برای کشتن یکدیگر تلاش میکنند، باز میکند و به لیکوئید نزدیک میشود، اما ذهن اونیز مورد حمله قرار گرفته و به زمین میافتد. درحالی که به نظر میرسد همه چیز تمام شده،یک زن پا پیش میگذارد و سرنگی را به اسنیک تزریق میکند. بعد از اینکه کلاه خود را برمیدارد، چهره او برای اسنیک نمایان میشود. او کسی جز Naomi Hunter نیست که به نظر میرسد خیانت کرده و به لیکوئید ملحق شده است. با این حال به اسنیک کمک میکند و سرنگ را برای او باقی میگذارد. لیکوئید هم همراه با نایومی به سرعت سوار هلیکوپتر شده و از آنجا دور میشود. در این گیر و دار،تنها کسی که هیچ آسیبی به او وارد نشده، آکیبا است که اسنیک و گروه را از پایگاه خارج میکند و به یک محل امن میرساند.
ACT 2 - Solid Sun
Nomad (هواپیمایی که از آن به عنوان مقر فرماندهی استفاده میکنند.)
اسنیک با سری که بسیار درد گرفته روی تخت خود دراز کشیده و اتاکان هم در کنارش نشسته است. سانی (Sunny: دختر Olga Gurlokuvich) هم مانند همیشه نیمروهایش را میسوزاند!
بعد از اینکه آکیبا گروه را نجات داد، اسنیک را به Nomad آوردند تا مورد درمانها و مراقبتهای پزشکی لازم انجام بگیرد، ولی مدتی نگذشت تا یک پیام ویدئویی از نایومی بدستشان رسید. در این ویدئو، نایومی از نقشههای لیکوئید برای گروه سخن گفت. لیکوئید در صدد آن بود که کنترل SOP را بدست آورد. کمپبل هم که در خانهاش حضور داشت، با یک ارتباط ویدئویی با گروه برقرار کرده بود و اسنیک و اتاکان را در جریان میگذاشت.
کمپبل: نایومی تو پیامش از پایگاهی که توش نگهداری میشه حرف زده. توی آمریکای جنوبی. براساس منابع من هم، یکی از PMCهای لیکوئید، Pieuvre Armement، به اونجا حمله کرده و کنترل منطقه رو از دست دولتش در آورده.
اتاکان: پس حتما خبری اونجا هست.
کمپبل: بدون هیچ شکی. اسنیک، تو باید به آمریکای جنوبی بری و نایومی رو نجات بدی، اما یادت باشه، نبرد بین نیروهای دولتی و PMCها هیچ ربطی به تو نداره. خودت رو درگیر اون نکن و فقط هدفت رو روی ماموریت بذار!
آمریکای جنوبی
بعد از کمی پیشروی در منطقه، اسنیک به روستایی که در آن تعدادی نیروی دولتی زندانی کردهاند میرسد. همه چیز طبق برنامه پیش میرود. PMC ها در حال انتقال زندانیها هستند که یکی از آن چهار نفری که شورشیهای خاور میانه را قتل عام کردند، همان که چند بازوی مکانیکی دیگر هم داشت خود را نشان میدهد. به نظر میرسد او هم مثل اسنیک از یک OctoCamo بهره میبرد. این موجود اختاپوس مانند که همیشه به نظر میرسد درحال خندیدن به چیزی است، شروع به قتل عام زندانیها میکند تا این که ومپ (Vamp) که اسنیک فکر میکرد در وقایع بیگ شل کشته شده است، مانع او میشود. اسنیک به دنبال ردهای قابل شناسایی از نایومی میگردد تا اینکه فرد ناشناسی با او تماس میگیرد. این فرد، راهنماییها و توصیه هایی درباره ردیابی کردن و شناسایی کردن به اسنیک میدهد و به محض اینکه اسنیک درباره هویتش از او میپرسد، تماس را قطع میکند. بعد از اینکه ومپ و آن چندپا روستا را ترک میکنند، اسنیک به سرعت وارد عمل شده و از روستا گذشته و به نزدیکی عمارتی که نایومی در آن نگهداری شده، میرسد و در یک اتفاق غیر منتظره، \"دربین\" را هم درآنجا می بیند! دربین در زره پوشش توضیحاتی در مورد آن چهار نفر میدهد.
دربین: این چهار نفر سردسته چهار PMC اصلی لیکوئید هستند کهB&B (Beauty and Beast Corps ) نام دارن. همه این چهار نفر زن هستند. اونی که تو روستا دیدی Laughing Octopus(به اختصار LO) بود، سردسته PMC های این منطقه. اون که قابلیت پرواز رو داره،Raging Raven سردسته Raven Sword هست. موجود گرگ مانند که رئیس گروه Werewolfهاس، Crying Wolf و رئیس این سه نفر Screaming Mantis هست که میتونه ذهن افراد رو کنترل کنه!
اسنیک: صبر کن، لیکوئید میخواد یه گروه Fox Hound دیگه درست کنه، Decoy Octopus، Vulcun Raven، Sniper Wolf و Psycho Mantis، این گروه Fox Houndـه. B&B Corps رو از Fox Hound شبیه سازی کردند.
دربین: دقیقا. حالا این گروه فقط یک هدف داره. کشتن سالید اسنیک، ولی اونی که من دارم می بینم بیشتر شبیه Old Snake هست!
اسنیک: برای الان کافیه. دربین، تو میدونی واقعا \"میهن پرستان\" کی، یا چی هستند؟
دربین: من یکی از اوگانداییهایی بودم که توی جنگ، پدر و مادرش رو از دست داده. میهن پرستان منو بزرگ کردند و توی گروه دربینها قرار دادند. من هم شماره 893 ام. دربینها توی تمام دنیا به فروش اسلحه میپردازن تا \"اقتصاد جنگ\" رو سر پا نگه دارن.
اسنیک: جواب سوال منو ندادی.
دربین: پس واقعا میخوای بدونی که میهن پرستان کیا هستن؟
اسنیک: آره. بر اساس اطلاعات من، میهن پرستان 12 نفرند، ولی همشون چند ده سال پیش مردن!
دربین: نه. میهن پرستان پنج هوش مصنوعی هستن که کنترل تمام آمریکا رو به عهده دارند. خب، کسی که کنترل بزرگترین قدرت نظامی جهان رو داشته باشه، طبیعتا رو کل جهان تاثیر میگذاره!
AL ( Abraham Lincoln )
TR ( Theodore Roosevelt )
TS (Thomas Jefferson )
GW ( George Washington )
و اصل کار، JD- John Doe، یکی از القاب بیگ باس
این 5 هوش مصنوعی بصورت ماهواره در جو زمین قرار دارن تا دست کسی بهشون نرسه.
اسنیک: من دیگه باید برم. صدای یکی از B&B ها رو هم میشنوم. اونا دنبال من هستند.
دربین: خب پس برو. مراقب باش، نیروهای B&B فقط وفقط رو کشتن تو تمرکز کردن.
کمی جلوتر کمپبل با اسنیک تماس گرفته و همسر جدید خود روزمری (Rosemary) را که قبلا همسر رایدن بود، به اسنیک معرفی میکند. روزمری میگوید که بعد از وقایع بیگ شل، رایدن به شدت درخودش فرو رفت و الکلی شد. مدتی بعد خانه را به مقصد نامعلومی ترک کرد. اسنیک هم در مورد اینکه فرد ناشناسی که با او صحبت کرد میتواند رایدن باشد، با روزمری حرف زد.
بعد از خروج از زره پوش، اسنیک به سمت عمارتی که نایومی در آن زندانی شده بود راه میافتد. در حین نبردی که بین دولت و PMC ها برقرار بود، اسنیک موفق به پیدا کردن یک تونل زیر زمینی که مستقیم او را به محل نایومی هدایت میکرد، شد. در آنجا، اسنیک نایومی را دید که به نظر میرسید در حال صحبت کردن با مافوقش، لیکوئید است. با ورود اسنیک، نایومی به سرعت تلفنش را پنهان میکند.
نایومی: سلام اسنیک. ده سالی میشه که همدیگه رو ندیدیم .
اسنیک: نه سال.
نایومی: اومدی نجاتم بدی؟
اسنیک: اگر خودت بخوای.
نایومی: شنیده بودم پیری زودرس گرفتی، ولی فکر نمیکردم اوضات انقدر بد باشه. ما اینجا وسایل آزمایش رو داریم. شاید تونستیم یه درمانی برات پیدا کنیم.
اسنیک: من و اتاکان حتی به بهترین دکترها سر زدیم. هیچ فایده ای نداره، اگه اونا نتونن کاری انجام بدن، تو هم نمیتونی.
نایومی: خواهیم دید. لباسهاتو در بیار.
اما نایومی با دیدن بدن اسنیک به گریه میافتد. دیگر خبری از آن بدن قدرتمندی که مانند کوهی از عضله بود، نیست. یک بدن بسیار لاغر و نحیف که به نظر میرسد هرآن صاحب بدن بمیرد.
بعد از آزمایش، اسنیک از نایومی علت این پیری را میپرسد. نایومی در جواب میگوید که این پیری از یک ویروس یا حتی ویروس Fox Die که خود نایومی نه سال پیش به اسنیک تزریق کرده بود نیست.
نایومی: بدن تو... چطور بگم، بدنت یه جورایی برنامه ریزی شده که این پیری رو داشته باشه. تو یک کلونی. زیرو (Zero) تورو طوری برنامه ریزی کرده که بعد از انجام ماموریتت، بصورت خودکار بمیری. وقت زیادی هم نداری. حدود...
اسنیک با امیدواری میگوید: یک سال؟
نایومی: کمتر از نصف سال.
اسنیک: این غیر ممکنه!
نایومی: این همه ماجرا نیست. اون ویروسی که قبلا بهت تزریق کرده بودم... جهش یافته. بعد از یه مدتی، این ویروس شیوع پیدا میکنه و مبدا این اپیدمی، تویی. تا شروع شیوع ویروس از بدنت، حدود...
اسنیک با بدخلقی: ... نصف سال وقت دارم.
نایومی: نه. سه ماه. ولی ویروس Fox Die از بدن یک مرده شیوع پیدا نمیکنه. اگر تو خودت رو بکشی...
اسنیک: فهمیدم. وقتش که برسه اینکارو میکنم. ولی خوشبختانه هنوز برای نابود کردن نقشههای لیکوئید وقت هست.
نایومی: اسنیک، من متاسفم. تو میتونی...
اسنیک: نه. تمام زندگیم رو صرف متوقف کردن نقشههای برادرام و پدرم که میخواستن به خواستههای دیکتاتوریشون برسن، کردم. حالا نمیتونم جون خودم رو به جون تمام مردم ترجیح بدم.
نایومی: اسنیک، تازگی ها تزریق نانوماشین داشتی؟
اسنیک: آره. یه فروشنده اسلحه ولی...
نایومی: سلول های بدنت جهش یافتن.
اسنیک: این خوبه یا بد؟
نایومی: نمیدونم. ولی هرچی هست، هیچ تاثیری رو شیوع ویروس نزاشته. تو هنوز هم فقط سه ماه فرصت داری!
در همین حین، ناگهان نیروهای PMC ساختمان را محاصره میکنند. آنها بسرعت نایومی را که دور از دسترس اسنیک بود با خود میبرند و از ساختمان خارج میشوند. ولی اسنیک تنها نیست. Laughing Octopus اسنیک را پیدا کرده است. در ساختمان، اسنیک و LO با هم مبارزه میکنند. Lo قدرتمند است، میتواند خود را همرنگ محیط کند یا نارنجکهای حساس به حرارت بیاندازد، اما حریف تجربه 32 ساله اسنیک نمیشود و بالاخره شکست میخورد. بدن زرهی Lo از بدنش جدا میشود و فقط خود Lo باقی میماند و اسنیک، او را میکشد. در همین حال،دربین به او زنگ زده و درباره زندگی Lo به او توضیح میدهد. Lo در یک روستای اسکاندیناویایی در کنار دریا زندگی میکرد که غذای آنها را عمدتاً اختاپوسها تامین میکردند. تا اینکه در جنگ بین قبایل، روستای وی شکست میخورد و همه را اعدام میکنند.Lo را هم مجبور میکنند تا در حین کشتن پدر و مادرش، بخندد. از آن به بعد او هیچ وقت نتوانست جلوی خندههای عصبیاش را بگیرد.
آن فرد ناشناس دوباره تماس میگیرد و خود را رایدن (Raiden) معرفی میکند! اسنیک از او میپرسد که این همه مدت کجا بوده است. جواب رایدن کمی گنگ است. او میگوید در حال پیدا کردن جسد بیگ باس بوده است. برای گروه Paradise Lost Army به رهبری Big Mama، ولی دلیل اینکار را به او نمیگوید وتماس را قطع میکند.
بعد از کمی ردیابی و درگیری با دشمنان، اسنیک بالاخره نایومی را پیدا میکند، ومپ و PMC ها در حال انتقال او به یک هلیکوپتر هستند. اسنیک مداخله کرده و سعی در جلوگیری از اینکار دارد اما موفق نیست. او توانست به سر ومپ شلیک کند، ولی در کمال ناباوری ومپ خودرا ترمیم کرد! ناگهان، همه چیز مانند خاور میانه به هم میریزد. همه سربازان به جز افراد داخل هلیکوپتر دیوانه شده و به یکدیگر حمله میکنند. اسنیک هم بسرعت سرنگی را که نایومی به او داده بود، به خود تزریق میکند. به نظر میرسد همه چیز تمام شده و آنها نایومی را با خود خواهند برد، ولی در یک اتفاق غیرمنتظره، دربین با زره پوشش سربازان دیوانه را کنار زده و اسنیک را سوار کرده و نایومی هم روی زره پوش میپرد. در این بین، گکو ها هم وارد عمل شده و به متوقف کردن زره پوش میپردازند، ولی آنها از دست گکوها میگریزند و به شهری خارج از جنگل فرار میکنند. هنگام وارد شدن آنها به شهر، زره پوش چپ کرده و آنها از ماشین نابود شده خارج میشوند. پس از توقف، گکوها بسرعت مداخله میکنند،ولی خطری متوجه اسنیک و نایومی نیست، زیرا رایدن، که حالا مانند گری فاکس (Gray Fox) به یک سایبرگ نینجا تبدیل شده است گکوها را سلاخی کرده و برای اسنیک و نایومی مدتی، زمان میخرد تا آنها بتوانند با هلیکوپتر اتاکان که وارد شهر شده و از مهلکه فرار کنند. آنها به سلامت وارد هلیکوپتر میشوند، ولی رایدن چندان خوش شانس نیست! گکوها اورا اسیر کرده و به محاصره درآوردهاند. ومپ هم از فرصت استفاده کرده و تلاش میکند تا رایدن دشمن خونی اش را بکشد، ولی رایدن دیگر در بند محدودیتهای انسانی نیست و خودش را از دست گکوها خلاص کرده و به مبارزه با ومپ میپردازد.
اما ومپ حریف بسیار قابلی است و هنگامی که رایدن میبیند حریف ومپ نمیتوان شد، شمشیرش را از شکم خود رد کرده و به ومپ که از پشت او را گرفته ضربه میزند. این کار صدمه بسیاری به رایدن وارد میکند ولی حداقل برایش زمان جور میکند تا بتواند خود را به هلیکوپتر برساند. بعد از ورود رایدن به هلیکوپتر رایدن دیگر توان ایستادن ندارد و به کف هلیکوپتر میافتد. او قبل از اینکه از هوش برود به اسنیک میگوید که به اروپای شرقی رفته و با \"بیگ ماما\" ملاقات کند. همچنین در مورد درمان خودش دکتر \"پتروویچ مدنار\" را به آنها توصیه میکند و از هوش میرود.
در همین حال نایومی به اسنیک و اتاکان توضیح میدهد نامیرایی ومپ چیز افسانهای و ماورالطبیعهای نیست! قدرتهای او از نانوماشینهایی آمده است که به او تزریق شده است. همچنین توضیح میدهد که خون رایدن یک خون معمولی نیست. او از خون سفید که در ارتش کاربرد دارد، استفاده میکند و دستگاههای زیادی در جهان نیستند که بتوانند خون رایدن را تصفیه کنند. یکی از این دستگاهها را دکتر مدنار، متخصص اندام سایبرگی دارد، ولی هدف اصلی متوقف کردن لیکوئید و رفتن به اروپای شرقی برای بازگرداندن جسد بیگ باس است.
Act 3 - Third Sun
Nomad
در نومد، نایومی در مورد ماموریت اسنیک به او توضیح میدهد. او مشخص میکند که هدف لیکوئید از بدست آوردن جسد بیگ باس، بدست آوردن DNA اوست. با DNA بیگ باس، می توان کنترل کامل برروی SOP را بدست آورد. لیکوئید این سلاح را \"سلاح میهن پرستان\" (Guns Of the Patriots) میخواند. او قبلا DNA سالید اسنیک و خودش را امتحان کرده بود ولی جواب نداده بود (در خاورمیانه و آمریکای جنوبی)، زیرا DNA سالید اسنیک با بیگ باس کاملا همخوانی ندارد! حتی DNA اسنیک با لیکوئید هم هماهنگ نیست، همچنین او توضیح میدهد که بیگ باس هنوز زنده است! او مرگ مغزی شده ولی بدنش به صورت گیاهی زندگی میکند. لیکوئید هم یکی از PMC هایش، Raven Sword را فرستاده تا منطقه مقر Paradise Lost Army را که بدن بیگ باس را دارند، به کنترل خود دراورد.
در طرف دیگر، اوضاع رایدن کاملا مساعد نیست. هنوز به هوش نیامده و اگر خونش تصفیه نشود، به کما فرو رفته و دیگر به هوش نخواهد آمد. پس اسنیک تصمیم به رفتن به اروپا را میگیرد و نایومی و سانی پیش دکتر مدنار میروند.
در اروپای شرقی، نیروهای PMC منتظر آمدن فردی با مشخصات سالید اسنیک پیر هستند، ولی شخصی با این مشخصات پیدا نمیکنند، زیرا اسنیک در کمال ناباوری با چهرهای جوان وارد اروپا میشود! مریل که درآنجا حضور دارد از حضور اسنیک متعجب شده و دلیل چهره جوان او را میپرسد. راز او فقط در برداشتن ماسک Lo از بدنش بود که مانند OctoCamo میتوانست شکلهای مختلفی به خود بگیرد. درآنجا، مریل به او میگوید که آنها به همراه ارتش آمریکا به دنبال لیکوئید هستند و نیازی به اسنیک نیست. اسنیک به او هشدار میدهد که اگر ارتش قادر به متوقف کردن لیکوئید بود، در سالهای اخیر اینکار را انجام میداد، ولی مریل به حرف او گوش نمیدهد و او را پیر و از کار افتاده میخواند!
پس اسنیک به تنهایی به دنبال ردهایی از گروهک PLA میافتد و یکی از مامورهای آنان را پیدا میکند. در حین تعقیب و گریز، اسنیک متوجه فرد دیگری میشود که به دنبال آن دو است! نیروهای PMC، در شهر حکومت نظامی برقرار کرده و خیابانهای آن را خالی از هرگونه سکنهای کردهاند. فقط نیروهای خودشان در منطقه حضور دارند. این کار، تعقیب مامور را برای اسنیک سخت کرده و مدتی او را گم میکند، ولی دوباره رد او را که لباس خود را با لباس یک PMC عوض کرده بود، میگیرد و پایگاه PLA را پیدا میکند. در پایگاه، ابتدا اسنیک با نیروهای PLA درگیر میشود، ولی با حضور بیگ ماما (Big Mama)، سربازها کنار کشیده و عقب میروند.
بیگ ماما: اونو رها کنید. اون سالید اسنیکه. سرباز افسانهای (Legendery Soldier: یکی از القاب سالید اسنیک).
اسنیک: من برای جسد بیگ باس اینجام. لیکوئید به DNA بیگ باس نیاز داره تا بتونه روی SOP کنترل بدست بیاره، و اگه بتونه این کار رو انجام بده، روی تمام تسلیحات شامل Gekko ها و سلاحهای بدون سرنشین تسلط پیدا میکنه. یه چیز دیگه هم میخوام، تو میدونی میهن پرستان از کجا اومدن؟ تا جایی که من اطلاع دارم، اونا 5 هوش مصنوعیاند. آخر از همه، تو واقعا کی هستی؟
بیگ ماما: بیگ باس یه سرباز عالی بود، از هر لحاظ کامل، سربازی که تا بحال دیده نشده بود. دولت آمریکا فقط یک بیگ باس نمیخواست. اونا یه گروه حرفهای میخواستن که وقتی دیگه هیچ راهی باقی نمونده بتونن روش حساب کنن. درست مثل بیگ باس. این افکار و جاه طلبیها سرانجام منجر به پروژه \"پسران دردسر\" ( Les Infants Terribles) شد. کلون سازی از بیگ باس. اما اونا برای انجام این کار به یک \"حامل\" نیاز داشتن. یک زنی که بتونه ژنهای بیگ باس رو حمل کنه و پسراش، یا در واقع کلونهاش رو به دنیا بیاره. از 8 پسر، 6 تا مردند یا ناموفق به دنیا اومدن. اون دو قلوی باقی مونده سالم به دنیا اومدن و به تو و لیکوئید تبدیل شدن. درسته. من کسی ام که تو میتونی \"مادر\" خطاب کنی!
اسنیک بهت زده پرسید: میهن پرستان چی؟
بیگ ماما: بعد از اینکه Naked Snake(بیگ باس)، استادش \"باس\" رو کشت، آمریکا به اون مدال افتخار داد و لقب \"بیگ باس\" رو به اون داد. او همیشه عاشق استادش بود، و وقتی فهمید باس توی این ماجرا هیچ تقصیری نداشته و همه اینها برای پوشاندن گندکاریهای دولت بوده، تصمیم میگیره دیگه برای دولت کار نکنه. اون از CIA جدا میشه و با زیرو، پارا-مِدیک(Para-Medic)، سیگینت ( Sigint )، آسلات و من یک گروه تشکیل میده. ولی زیرو به هیچ هنوان پیرو اهداف باس نبود و مقاصد خود را داشت. این موجب خشم بیگ باس و جدا شدن از گروه شد. من هم بدنبالش از گروه جدا شدم. بیگ باس برای خودش \"ارتش بدون مرز\" (Militaires Sans Frontières) و سپس Outer Heaven رو تشکیل داد. زیرو و گروهش هم پایه های میهن پرستان رو ریختن.
یه چیز دیگه هم باید بدونی. بیگ باس کاملا مرگ مغزی نشده. این نانوماشینهان که ذهن اونو \"خاموش\" نگه داشتن. اون حالا حالا زندس، پس به هیچ عنوان نباید بزاریم لیکوئید به اون دست پیدا کنه!
در بین مکالمه اسنیک و بیگ ماما، فرد ناشناسی که در تعقیب اسنیک بود، به صورت مخفیانه وارد مقر شده و جاسوسی آن دو را میکند. ولی با لو رفتن موقعیتش، هویت واقعی او معلوم میشود. او یک آدم نیست، بلکه چند گکوی کوچک (Dwarf Gekko) بودند که از طرف لیکوئید فرستاده شده و در یک لباس مخفی شده بودند! حالا که محل پایگاه PLA مشخص شده، آنها مجبورند که آنجارا ترک کنند. بدن بیگ باس درون یک ون سیاه قرار دارد و اسنیک و بیگ ماما و بقیه گروه با موتور سیکلتها ون را اسکورت میکنند. قبل از اینک شروع به حرکت کنند، بیگ ماما به اسنیک توضیح میدهد که اعضای PLA در ابتدا بچههای یتیم یا فقیرانی بودند که برای کسب درآمد آماده ملحق شدن به PMC ها بودند، اما بیگ ماما آنها را پیدا میکند و به آنها سرو سامان میدهد. او یک چیز دیگر هم هنگام حرکت به اسنیک میگوید: \"منو ایوا (Eva) صدا کن!\"
با شروع حرکت، سر و کله PMC ها نیز پیدا میشود، ولی آنها تنها نیستند. یکی از B&B ها، Raging Raven و گروهان بدون سرنشینش آنها را پشتیبانی میکند. حالا کار PLA بسیار سخت شده است. ون حامل بیگ باس و اسنیک به همراه \"ایوا\" به ناچار از بقیه گروه جدا شده و راه دیگری در پیش میگیرند و بیگ ماما محل قرار آنها را رودخانه Volta تعیین میکند. در راه Raging Raven یک موشک به ون پرتاب میکند و موتور ایوا و ون به داخل یک ساختمان پرتاب میشود. اسنیک آسیبی نمیبیند، ولی میلهای آهنی به شکم ایوا فرو رفته و راننده ون هم کشته میشود. ایوا توضیح میدهد که ون همراه آنها فیک بوده و ون اصلی همراه با بقیه گروه به سمت رود Volta در حال حرکتند. Raging Raven هم فریب خورده و به دنبال ون فیک آمده و حالا هم در بام ساختمان منتظر آنهاست. اسنیک به ایوا اسلحه میدهد و خود به سراغ Raging Raven میرود. نبرد با او بسیار سخت است، او از یک نارنجک انداز استفاده میکند و علاوه بر خودش، گروهانش نیز او را پشتیبانی میکنند،ولی بالاخره اسنیک او را شکست میدهد. در همین حال دربین به او زنگ زده و درباره پیشینه Raging Raven به او توضیح میدهد. Raven در اندونزی به دنیا آمده بود، کشوری که سالهای سال جنگهای مذهبی و قبیلهای را به خود دیده است که هنوز هم ادامه دارند. دشمن تمام کودکان روستای Raven را زندانی میکردند و هر روز آنها را کتک میزدند. کودکان بیچاره هر روز به یکدیگر امید آزادیشان را میدادند تا اینکه یک روز، به دلیل نامعلومی سربازان کودکان را در جنگل رها کرده تا بدست حیوانات و پرندگان وحشی خورده شوند. تمام کودکان که دیگر توانی برای نجات خود نداشتند، بدست کلاغهای سیاه (Ravens) خورده شدند ولی خودRaging Raven توانست فرار کند و در شب، هنگامی که تمام سربازان خواب بودند، به روستا بازگشت و با خشمی (Rage) که او را غیر قابل کنترل کرده بود گلوی یک به یک آنها را در خواب برید.
دربین نارنجک انداز را به عنوان یک پاداش برای اسنیک قابل استفاده میکند و سپس تماس خودرا قطع کرد. پس از کشتن Raven، اسنیک ایوا را حمل کرده و به رود Volta میبرد. در آنجا در کمال ناباوری، لیکوئید و ومپ را میبینند که بدن بیگ باس را برداشته و درحال ترک کردن آنجا هستند. نایومی نیز همراه آنهاست و به نظر میرسد به اسنیک خیانت کرده! لیکوئید توضیح میدهد که حالا DNA بیگ باس را بدست آورده و با استفاده از GW که یکی از هستههای میهن پرستان است، قابلیت کنترل SOP را بدست آورده. اما تا جایی که اسنیک میدانست، خودش به همراه رایدن در وقایع Big Shell،GW را نابود کرده بود. لیکوئید در جواب میگوید که ویروس آنها GW را نابود نکرده بود، بلکه فقط آنرا به قسمت های کوچکتری تبدیل کرد. اوهم فرصت را غنیمت دیده و دوباره GW را بازسازی میکند، ولی نه به عنوان یکی از هسته های میهن پرستان، بلکه فقط در اختیار Outer Heavan) PMC اختصاصی لیکوئید)
ولی او نقشههای دیگری هم در سر دارد. با استفاده از SOP و GW، او حالا از مکان JD، هسته اصلی میهن پرستان، در مدار زمین آگاه شده و با استفاده از یک بمب اتمی، نابودی آن و به دنبالش، نابودی تمام هستههای میهن پرستان را در سر دارد. اسنیک که نمیتواند به لیکوئید اجازه ترک آنجا را بدهد، با او درگیر شده و سعی میکند با استفاده از فنون CQC او را شکست دهد ولی شکست میخورد و لیکوئید چاقوی خود اسنیک را در دستش فرو میکند. لیکوئید، ومپ، نایومی و گروهان FROGS سوار قایق شده و شروع به خارج شدن از ناحیه میکنند، که در اتفاق غیر منتظرهای سروکله ارتش آمریکا به همراه Rat Patrol در رود خانه ولتا پیدا شده و به همراه چند هلیکوپتر و قایق لیکوئید و افرادش را محاصره میکنند. مریل در بلندگو فرمان تسلیم را فریاد میزند، ولی اسنیک حس میکند یکجای کار میلنگد.
مریل چندبار به لیکوئید هشدار میدهد ولی لیکوئید فقط میخندد، تا اینکه بالاخره کاسه صبر مریل لبریز شده و فرمان آتش را صادر میکند، ولی هیچ اسلحهای شلیک نمیکند! با استفاده از SOP، لیکوئید اسلحه تمام آنها را از کار انداخته و آنها را بی دفاع میکند. علاوه بر اسلحه ها، هلیکوپترها هم از کار افتاده و بر سر آمریکاییها سقوط میکند. در آخر، مانند خاورمیانه و آمریکای جنوبی، سربازان دیوانه شده و از درد به خود میپیچند. تنها کسی که از جناح آمریکا (به جز ایوا و اسنیک که سرنگ را به خود تزریق میکنند) که آسیب ندیده، جانی است! لیکوئید و گروهانش بخش عمده سربازان آمریکایی را از بین میبرند و با قایقش، به قایق حامل Rat Patrol و ایوا و اسنیک شلیک میکند. ومپ هم جسد بیگ باس را به درون قایق میاندازد. قایق در حال سوختن است ولی ایوا دیوانه وار سعی در نجات بدن بیگ باس را دارد. اسنیک برای منصرف کردن او به دنبالش میرود ولی قایق منفجر شده و صورت اسنیک به سختی میسوزد. لیکوئید هم که دشمنانش را قلع و قمع کرده محل حادثه را با موفقیت ترک میکند. در این بین، اتاکان متال گیر کوچکش Mk.II را مخفیانه به قایق لیکوئید هدایت میکند. جانی هم که آسیبی ندیده، مریل را از آب بیرون میاورد ولی مریل نفس نمیکشد. جانی هم به ناچار نقاب خود را برداشته و صورتش آشکار میشود تا به مریل نفس مصنوعی بدهد. اد و جاناتان هم که تیر خوردهاند و به سختی زخمی شدهاند، خود را به زحمت از آب بیرون میکشند. در این گیر و دار، ایوا هم در دستان پسرش جان میدهد.
ACT 4 - Twin Sun
بعد از شکست عملیات، \"دربین\" اعضای گروه را پیدا میکند و به مقرهایشان میرساند. حالا، رایدن هم به هوش آمده و درمان شده ولی هنوز در شرایطی نیست که بتواند بجنگد. در نومد، اسنیک، اتاکان، رایدن و سانی، غمگین از شکستشان در حال بررسی ویدئویی هستند که Mk.II از قایق لیکوئید برایشان فرستاده بود. در این ویدئو، همکاری نایومی با لیکوئید ثابت میشود و نیز ومپ به تحت کنترل درآمدن مکانی نیز اشاره میکند. آنها برای نابودی JD به یک بمب اتم نیاز دارند، ولی تمامی کلاهکها تحت کنترل میهن پرستان هستند. ولی هنوز یک اسلحه وجود دارد که قبل از به وجود آمدن SOP ساخته شده بود. در یک جزیره فراموش شده و متروکه در آلاسکا... جزیره Shadow Moses (محل وقایع MGS)!
آنها قصد داشتند که از Metal Gear REX استفاده کنند. اسلحه ریلی که برروی آن نصب شده بود، قابلیت شلیک کلاهکهای هستهای را داشت. گروه تازه فهمید که منظور ومپ از تحت کنترل درآمدن جایی، همان Shadow Mosws بوده است. حالا همه چیز تمام شده به نظر میرسد. لیکوئید در یک قدمی نابودی میهن پرستان است، و با نابودی آن، سیستم دولتی و نظامی آمریکا نیز فرو میریزد. بعد از آن، تنها قدرت نظامی که باقی میماند، PMC های لیکوئید هستند. اسنیک قصد دارد تا به Shadow Moses برود، رایدن هم میخواهد با او باشد. اما اسنیک او را از انجام این کار منع میکند. اسنیک بانداژ صورت زخمیاش را در میآورد و بخش سوخته را به رایدن نشان میدهد و میگوید: رایدن، تو هنوز آمادگی جنگیدن رو نداری. به علاوه تو یک خانواده هم داری. تو میتونی مثل یک صاعقه تو تاریکی بدرخشی. من فقط تا سه ماه دیگه زندهام!
رایدن: نه.من همیشه تنها بودم. الان هم خانوادهای ندارم.هیچ وقت هم تجربه داشتن یک پدر و مادر و یک دوست رو نداشتم.منو تنها رها نکن!
اسنیک: این مبارزه من و سرنوشت منه.
و سپس رایدن را ترک میکند. در راه، اسنیک که سوار هلیکوپتر بود، خواب 9 سال پیش در Shadow Moses را میبیند، هنگامی که جزیره در دست سربازان Genome بود و متروک نشده بود. حالا جزیره خالی از سکنه شده و فعلا گکوهای شرکت خصوصی WereWolf از آنجا مراقبت میکردند.در راه، متوجه میشود که جزیره و متعلقاتش دست نخورده باقی مانده و حتی خون بر روی در و دیوار پاک نشدهاند.دوربینهای قدیمی، کامپیوترها و حتی برق جزیره هنوز وجود دارد. بعد از عبور از Helipad، اسنیک دوباره به انبار کلاهکها برمیگردد و از آنجا، با آسانسور،به اتاق قدیمی اتاکان برگشته و درب انبار را به سمت بیرون را باز میکند. در راهروها، خون سربازانی که بدست Gray Fox کشته شده بودند و کمدی که اتاکان در آن مخفی شده بود هنوز در جای خود بودند و برای اسنیک حکم یادآوری خاطرات 9 سال پیش بود، هنگامی که برادرش لیکوئید هم کشته شد. در انبار، یک گکو نیز اسنیک را تعقیب کرد که زرهاش موشک Rpg ـها را باز میگرداند. ولی قبل از اینکه اتاکان با Mk.II درب را باز کند، اسنیک کار گکو را ساخت. بعد از عبور از انبار، اسنیک به SnowField رسید، محلی که در آن اسنایپر وولف را کشته بود. حالا، سومین B&B، Crying Wolf به همراه گروهانی از FROGS انتظار اسنیک را میکشیدند. Wolf در یک ربات گرگ مانند به سر میبرد که قدرت و سرعت فوق العادهای داشت و همچنین از یک اسلحه ریلی کوچک نیز بهره مند بود. Frogs هم او را پشتیبانی میکردند. علاوه بر اینها، هوا نیز به شدت برفی بود و شناسایی Crying Wolf را به شدت برای او سخت میساخت. پس از یک نبرد تک-تیراندازی سخت، اسنیک موفق به شکست دادن Crying Wolf شد. دوباره \"دربین\" زنگ میزند و درباره زندگی Crying Wolf توضیح میدهد.
زن جوانی که به وولف تبدیل شد، یک دختر آفریقایی بود که همانطور معلوم است محل جنگهای داخلی برسر الماس یا برده بود. از تمام خانواده او، فقط برادر نوزادش باقی مانده بود و او به هرقیمتی میخواست جان برادرش را نجات دهد. یکروز، نیروهای دشمن در حال عبور از روستایی بودند که اتفاقا Wolf و برادرش در آنجا اقامت گزیده بودند. وولف مجبور میشود که به یک کلبه کوچک پناه ببرد تا دیده نشود، که ناگهان بردارش شروع به گریه کردن میکند. وولف هم به ناچار دستش را محکم جلوی دهان برادرش میگذارد تا سربازان از آنجا بگذرند. بعد از عبور سربازان وولف دستش را از دهان پسر کوچک برمیدارد و علاوه بر اینکه متوجه میشود که برادرش دیگر گریه نمیکند، میفهمد که دیگر نفس هم نمیکشد. بعد از آن واقعه، وولف همیشه یک گرگ را در کنارش میدید. او گرگ را برای مرگ برادرش مقصر میدانست. بعد از اینکه دولت وولف را پیدا کرد، وولف به یک پناهگاه مخصوص کودکان منتقل شد. درآنجا او هر شب کودکانی را میدید که گریه میکردند و جیغ میزدند. این برای وولف قابل تحمل نبود. یک شب او دید که همان گرگ تمام کودکان کمپ را کشت، یک به یک. البته هیچوقت گرگی در ابتدا نبود و خود وولف کودکان را کشته بود، با این حال او یک گرگ را مسئول همه این بلایا میدانست.
مانند Raging Raven، \"دربین\" اینبار هم اسلحه ریلی وولف را به اسنیک هدیه میدهد.
بعد از نبرد بین اسنیک و وولف، اسنیک موفق به رسیدن به متال گیر رکس میشود که در همان جای قبلیش باقی مانده است، فقط اسلحه ریلیش از جایش کنده شده! همزمان با ورود اسنیک، ومپ و نایومی هم وارد آنجا میشوند. ومپ هم فرصت را مناسب دیده که \"سالید اسنیک\" افسانهای را از بین ببرد. او نسبت به اسنیک از قدرتهای فرا انسانی برخوردار است و میتواند صدمههای خود را بهبود ببخشد، ولی اسنیک هم با اینکه پیر و ضعیف شده، هنوز هم استاد بلامنازع هنرهای رزمی است! او با استفاده از CQC یک سرنگ که حاوی مواد خنثی کننده نانوماشینهاست، ومپ را مثل خودش فانی میکند. ولی یک اتفاق همه چیز را بهم میریزد، آمدن گکوهای نابود شونده که خود را برای نابودی ساختمان منفجر میکنند. حالا اسنیک دو وظیفه دارد، هم باید از نابودی ساختمان جلوگیری کند و هم باید ومپ را به قتل برساند، ولی او در انجام این دوکار تنها نیست. عمل تصفیه خون رایدن به اتمام رسیده و رایدن خود را به سرعت به جزیره میرساند و به کمک اسنیک میآید. رایدن، برای پایان دادن به کینه خود نبرد با ومپ را انتخاب میکند و اسنیک هم به سراغ گکوها میرود. ومپ دشمن سرسختی است. هردو طرف به یکدیگر صدمه و زخم های بسیاری رساندهاند، ولی حالا ومپ فانی است و رایدن بالاخره اورا از بالای متال گیر رکس به پایین پرتاب میکند. نایومی هم در صحنه حضور یافته و توضیح میدهد که حالا ومپ میتواند بمیرد. همچنین توضیح میدهد که خود او هم از نانوماشینهایی مانند ومپ بهره میبرد. او به بیماری سرطان مبتلاست و تنها دلیل زنده ماندن او نانوماشینهایی هستند که از رشد تومور جلوگیری کردهاند. او سرنگ را به خودش هم تزریق میکند و در کنار ومپ جان میسپارد.
حالا اسنیک سوار متال گیر رکس شده و رایدن هم به دنبال او از پشت سر میآید. گکوهای نابودشونده در حال منفجر شدناند و کل ساختمان درحال فرو ریختن است. اسنیک با متال گیر به سرعت از ساختمان خارج میشود ولی رایدن در لحظه آخر یک دستش در زیر آوار گیر کرده و مانع خروجش میشود. درهمان حال که رایدن در تلاش برای خارج شدن بود، لیکوئید با یک متال گیر ری از آب بیرون آمده و اسنیک و رکس را به چالش میکشد، ولی \"ری\" ابداً حریف \"رکس\" نیست. اسنیک با رکس، ری را نابود میکند ولی بشدت زخمی میشود. لیکوئید هم فرار کرده و وارد کشتی اش،Outer Haven که بازسازی Metal Gear Arsenal است میشود. اسنیک که دیگر نای حرکت ندارد به زمین افتاده و Outer Haven به قصد کشتن اسنیک به سمت بندر شروع به حرکت میکند تا نزدیکی اسنیک پیش میرود ولی رایدن که دست خود را برای نجات اسنیک قطع کرده بود خود را جلوی کشتی انداخته و با قدرت بدن سایبرگیاش کشتی را تا مدتی متوقف میکند،ولی هر چقدر هم قوی باشد نمیتواند جلوی حرکت یک کشتی چندهزار تنی را بگیرد!
در اینجاست که میلینگ (Mei Ling) که در وقایع Shadow Moses مشاور اسنیک بود، حالا تبدیل به ناخدای کشتی USS Missouri شده و به Outer Haven حمله م