زمان جاری : شنبه 29 اردیبهشت 1403 - 11:00 قبل از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم






ارسال پاسخ
lade آفلاین



ارسال‌ها : 463
عضویت: 4 /9 /1393
محل زندگی: تهران
سن: 13
تشکرها : 71
تشکر شده : 127
پاسخ : 38 RE خاطرات یک شیطان
ممممثثثثثثثثثثللللللللههههه هممممممممییییییییشششششششه چششششششششات قششششششششننننننگ میخونه

امضای کاربر :
پنجشنبه 18 دی 1393 - 12:32
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
dmc آفلاین



ارسال‌ها : 751
عضویت: 15 /6 /1393
محل زندگی: تهران
سن: 12
تشکرها : 104
تشکر شده : 226
پاسخ : 39 RE خاطرات یک شیطان
راستیییییییی یه سوال چند قسمت خوندیم من توجه نکردم چنذ قسمت خوندیم

امضای کاربر :
پنجشنبه 18 دی 1393 - 13:26
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
lade آفلاین



ارسال‌ها : 463
عضویت: 4 /9 /1393
محل زندگی: تهران
سن: 13
تشکرها : 71
تشکر شده : 127
پاسخ : 40 RE خاطرات یک شیطان
پنج تا

امضای کاربر :
پنجشنبه 18 دی 1393 - 13:31
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
dmc آفلاین



ارسال‌ها : 751
عضویت: 15 /6 /1393
محل زندگی: تهران
سن: 12
تشکرها : 104
تشکر شده : 226
پاسخ : 41 RE خاطرات یک شیطان
همش پنج تا

امضای کاربر :
پنجشنبه 18 دی 1393 - 13:34
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
trish آفلاین



ارسال‌ها : 649
عضویت: 18 /9 /1393
محل زندگی: شهر دانته اینا
سن: 16
تشکرها : 176
تشکر شده : 107
پاسخ : 42 RE خاطرات یک شیطان
محششششششششششششره!میگم برو کپکوم اینو بهشون بده
!داستانی که الان دارن میسازن رو بیخیال میشن و مشغول ماله تو میشن

امضای کاربر :
پنجشنبه 18 دی 1393 - 23:45
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
 تشکر شده: 1 کاربر از trish به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: lade /
lade آفلاین



ارسال‌ها : 463
عضویت: 4 /9 /1393
محل زندگی: تهران
سن: 13
تشکرها : 71
تشکر شده : 127
پاسخ : 43 RE خاطرات یک شیطان
به نام خدا
قسمت ششم:بالاتر از خطر


بلند شدم خواستم جلو بروم که صدایی گفت:جلوتر نیا!تعجب کردم صدا از زیر زمین می آمد.با حیرت به کیت گفتم:وای کیتی!زمین اینجا حرف می زند!
و آمد کنار من ایستاد و به چاله ای زیر پایم اشاره کرد،آن چیزی که من فکر میکردم صدای زمین بود صدای دانته بود که در چاله ای جلو پایم افتاده بود.دانته گت:این پایین یک راهروی زیرزمینی هست.کیت گفت:راهروی زیرزمینی؟من نمی دانستم حالا کدام راه ما را به مقصدمان میرساند؟
گفتم:کیت،من با دانته از راه زیر زمینی میروم و تو از در اصلی تا ببینیم کدامراه درست است.گفت باشه و به سمت در اصلی راه افتاد.
به دانته گفتم:مواظب باش دارم میام پایین!
پایین پریدم اما متاسفانه محاسبه فرودم اشتباه بود و یکراست روی سر دانته افتادم!
آآآآآآآآآآآآآآآخ!
************************************************************************************************************************************************************************
در راهرو پیش میرفتیم قضیه کمی بودار بودچون هرچه جلوتر میرتیم هوا سرد و سرد تر میشد،البته خیلی غیرطبیعی نبود چون زمانی هم که در راه قلعه بودیم برف می امد و من و کیت تا زانو توی برف بودیم.
به دانته گفتم:تو چرا این جا اومدی؟
—برای گردش و تفریح،اینجا فضای خیلی جالبی دارد داشتم رد میشدم که گفتم بیام یک سر هم به اینج بزنم!
—پشت گوشای من مخملی نیست عین ادم جواب بده.
—اوه،اوه،چه عصبی!خودت چرا اینجا هستی؟
—والا نمیدونم ،واسه همین اینقد عصبی ام.
—اون دختر همزادت بود؟
—آآآآآآآآآیییییییییییییییییییییییییییییی!
—چی شد؟
—پایم را روی آدم مردهای گذاشتم خیلی ناجور است.
—جدا؟دیدیش؟
آره،خیلی ب طرز فجیعی کشته شده.
—من نمیبینمش.چه شکلی است؟
—موهایش‌ طلایی است.چشم هایش کاملا باز است و غرق در خون،وای خدا!
با صدایی که کمی می لرزید پرسید:چشم های آبی یشمی است؟
—جل الخالق!آبی پشمی دیگه چه جور رنگیه؟!
—آبی پشمی نه خنگ خدا!آبی یشمی!
—آها،نه.
—آخیش یک لحظه فک کردم تریش است
—تریش دیگه کدوم خریه؟
—اوهوی،تریش خیلی واسه من عزیزه.
—باشه،وای خدا صورتش منجمد شده.
—چراغ قوه داری ؟
—آره،روشنش کردم،نگاه کن.....
همان طور که ما به جسد منجمد شده نگاه میکردیم روح آن زن مرده،ینی اسکارلت نیز به ما نگاه میکرد.او نچ نچی کرد و رفت.او مالک قلعه بود و میخواست حقش را پس بگیرد از کسی که این بلا را سر او آورده بود.ریاست حق او بود و الان حق روح او،حتی تا جهنم هم دنبال قاتلش میرفت.با سرعت از آن راهروی زیر زمینی عبور کرد و به برجک دفاعی قلعه رسید آنجا روی صندلی مورد علاقه اش نشست و کمی فکر کرد،فکر کرد و فکر کرد و فکر کرد.تا بلاخره به این نتیجه رسید که حالا که قاتل او موندوس،نابود شده است بهترین وقت برای رسیدن به قدرت است،اما او برای رسیدن به قدرت به نقشه احتیاج داشت.اواستاد کشیدن نقشه های شیطانی بود.فوری نقشه اش را برنامه ریزی کرد و
با سرعت از برجک دفاعی بیرون رفت این عمل او برای من خیلی عجیب بود چون من انتظار داشتم بعد از کشیدن نقشه خنده ای شیطانی کند اما نکرد.روح اسکارلت اصلا شوخ طبع نبود !


امضای کاربر :
جمعه 19 دی 1393 - 14:17
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
 تشکر شده: 1 کاربر از lade به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: catwoman /
lade آفلاین



ارسال‌ها : 463
عضویت: 4 /9 /1393
محل زندگی: تهران
سن: 13
تشکرها : 71
تشکر شده : 127
پاسخ : 44 RE خاطرات یک شیطان
تا اين جا خوب بود؟خوشتون اومد؟

امضای کاربر :
شنبه 20 دی 1393 - 14:36
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
trish آفلاین



ارسال‌ها : 649
عضویت: 18 /9 /1393
محل زندگی: شهر دانته اینا
سن: 16
تشکرها : 176
تشکر شده : 107
پاسخ : 45 RE خاطرات یک شیطان
مگه میشه کسی خوشش نیاااد؟این معرررررررررررررررررکست.تووووووووووووووپه

توووووووووووووپپه
تو تکه تکی. لنگه نداریییییییییی


امضای کاربر :
شنبه 20 دی 1393 - 15:09
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
lade آفلاین



ارسال‌ها : 463
عضویت: 4 /9 /1393
محل زندگی: تهران
سن: 13
تشکرها : 71
تشکر شده : 127
پاسخ : 46 RE خاطرات یک شیطان
مممممممممممممررررررررررررررررررسسسسسسسسسسسييييييييي
گللللللللللللللم

امضای کاربر :
شنبه 20 دی 1393 - 17:07
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
dante-vergil آفلاین



ارسال‌ها : 541
عضویت: 17 /9 /1393
محل زندگی: تورتوگا
سن: 17
تشکرها : 73
تشکر شده : 66
پاسخ : 47 RE خاطرات یک شیطان
عاااااالللللللیییبییی

امضای کاربر :
دوشنبه 22 دی 1393 - 20:36
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
 تشکر شده: 1 کاربر از dante-vergil به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: lade /
dmc آفلاین



ارسال‌ها : 751
عضویت: 15 /6 /1393
محل زندگی: تهران
سن: 12
تشکرها : 104
تشکر شده : 226
پاسخ : 48 RE خاطرات یک شیطان
ععععععععاااااااااللللللللللللییییییی

امضای کاربر :
دوشنبه 22 دی 1393 - 23:40
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :


تماس با ما | خاطرات یک شیطان - 4 | بازگشت به بالا | پیوند سایتی RSS
آیـــا مــیــدانــیــد